تخته سیاه
تخته سیاه

تخته سیاه

/نثر بر پیچک بر مهر ورزیدن/

/نثر بر پیچک بر مهر ورزیدن/

خان به خانو سطرو سطر برگ صد از برگ دگر
دفتر از یک به صد سطر به خوانی چو به سطری چو تفکر بکنی
چون تراوش به ذهن از تفکر بکنی
خود تراشیو تراوش زافکار زبهتر بنمایی
چون نمایی زخود در درون خود نمای برون از درون تراشیدن از مهر
ور به سمتی به شمالو جنوبو مغربو مشرقی
مشرق از هر طرف چون بنگاری نگاری چو شرفمند به دیدن بر جهان
چه سمتی چه سویی بهتر از خود تراشیدن خود در کوزه ی این زندگانی
چون بتابانی از دور پیچک زذهنت زرویش زمهرورزیدن
خانه خانه به پیچک کنی در دل هم زمهر از نگاریدن از مهر ورزی
نقطه هم شکن از قلم از قندو غزل خوان بشوی
غزل از نثر به هم تابیدن پیچک از این نثر درون شکوفایی حرف
حسام الدین شفیعیان

/منم پاییز تویی رویش فصلی چون بهاران/

مثال برگی چو پائیزم


غم انگیزم چو دریایی چه شور انگیز منم موجو تویی صخره

منم پاییز تویی سر سبزی دشتی دلنگیز منم خورشید تویی ماهم

منم نامه بر دلها تویی نامه نویس عشقها

چو عشقی دریایی چو بارانی تو انگیزش رویایی

منم فصل خزان زندگی تویی چون گل گلستانی تویی چون گل به بارانی

تویی نورو تویی عشقو تویی شورو منم غم انگیز ترین پاییز

بباران باران عشقی شو به این بیابان غم ان در انگیزش من حاصل رویش شو چو فصل بهارانی

حسام الدین شفیعیان

/دیوار شهر/

/دیوار شهر/

روی دیوار شهر نوشته بودم از غمها

چراغ قرمزی که میبرد زندگی را تا فردا

میان چند رد شدن از کودک گلفروش

که میزد ساز غمهایش را برای چراغی از رنگهای دگر

چتر بهانه ای بود برای خیس نشدن

اینجا باران دلتنگی هاست

حسام الدین شفیعیان

/مستقیم رسالت/

/مستقیم رسالت/

وقتی رسالت را موش بخورد
همه چیز ترس موش موش بخورد
وقتی رسالت را آب ببرد
تنگ ماهی را بی جان ببرد
وقتی تقاطع رسالت اسم تابلو زده بشود
درون بلوار را خاک و دودو طوفان ببرد
دورن دو راهی بن بست تاریخست
آخر هر کوچه بن بست باریک هست
انگار ته هر بن بست فیلسوفی نشسته به شعر گفتن
باد آنجا را با قایق ببرد
خط پرندگان هم شده هست قلقلکی
جهان نیاز و ماده را آهک ببرد
میخندد پرنده ماچ ماچکی
انگار فلسفه ای دارد میخورد به پنچره الکی
در شهر یک نفر نیوتن شد یک نفر نیچه یک نفر افلاطون الکی
شجره را با پودر ماشین لباسشویی شستند
مانده هست اسمم وسط جمعیت پاک شده الکی
حسام الدین شفیعیان

/یک دفتر ناتمام پاک شده از تاریخ فکر فریز شده/

/یک دفتر ناتمام پاک شده از تاریخ فکر فریز شده/

آبگوشت خالی از بز باش
آب شناور توی دیگ پر از خالی
درجه کولر مقیاس دریچه ی تو خالی
پشت پنچره سلطنت در جهان سرجوخه رایان قد کوتاه بلند شب های تنگ ماهی
سفیر صلح کوچه ممیز دو مشروطی ستاره دار درون خود
تانکر خالی تانک تانک جنگ پوشالی
معاون وزیر دوندگی
نخست وزیر سابق کشور نبوده تو مرز فکری
مرصیه خوان تمام غم های تاریخ
سرنوشت شوتو فوتبال تماشاچی بازی خالی از نبرد الکی
پست مدرن فریز شده ی یخچالی
تاریخ انقضای دم کمپوت شعر نو به سمت شعر فرا پست غیر مدرن شیک خط خطی
قراداد تنباکو بجای ماست هر چی ناسزا هست بده به من جز حرف ماست
دهان آب کشیده از فحاشی استخر چهار و نیم متری کلکسیون واژگان فحش زده
محکامه مترسک وسط مزرعه جرم از سقوط مربای یخ زده
فیدل جای چگوارا و چگوارا روی تخت یک جا خیره زده
ترجمه رمان صد و بیست صفحه ای یک سطر باقی مانده از تاریخ سفسطه ای
آخر شعرم با نخ و سوزن ببند واژه ها ترکیده نشت آب درون فکر طوفان زده خطر برق زدگی
حسام الدین شفیعیان